اقدامات اولیه پیامبر در مدینه
با ورود
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شهر
مدینه که مردمانش خود
اسلام را پذیرفته بودند و حضرت را به شهرشان دعوت کرده بودند و این بهترین فرصت برای نهادینه کردن اسلام و رشد آئین حق بود. از نمونهی اقدامات پیامبر در مدینه میتوان به: بنای
مسجدالنبی، عهدنامه میان
اوس و
خزرج،
پیمان برادری، و همچنین اخراج
منافقان از مدینه اشاره کرد.
فشارها و کجرفتاریهای
مشرکان مکه فزونی یافته بود و کار را به جائی رسانیده بودند که تصمیم بر
قتل شبانهی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گرفتند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط
وحی از
توطئه خبردار شدند.
مکه دیگر جای ماندن نبود،
علیبن ابیطالب (علیهالسّلام) در شبی که قرار بود
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کشته شود، در بستر ایشان آرمیدند و مهمترین
هجرت تاریخ آغاز شد. مقصد این هجرت شهر یثرب (
مدینه) بود.
مسلمانان مدینه که از حرکت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی شهرشان آگاه شده بودند، منتظر بودند تا مقدم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را گرامی بدارند.
پس از چند روز انتظار سرانجام
خورشید عالمتاب
اسلام در روز دوشنبه دوازدهم
ربیعالاول محلهی «
قبا» (که یکی ازمحلههای مدینه به شمار میآید)
را به قدوم خود متبرک نمودند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا روز
جمعه در قبا بودند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مدت کوتاهی که در قبا حضور داشتند دستور ساختن
مسجد قبا را صادر فرمودند،
و این اولین مسجدی بود که در اسلام بنا میگردید.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روز جمعه از قبا حرکت کردند و در وادی «
رانونا» که در محلهی «
بنیسالم بن عوف» واقع بود،
نماز جمعه خواندند و این نخستین نماز جمعهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مدینه بود.
بزرگان قبائل مدینه هر کدام از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تقاضا داشتند که حضرتش در منزل ایشان وارد شود؛ اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمودند: «راه
شتر را باز بگذارید، او مامور است.» سرانجام شتر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در محلهی «
بنیمالک بن نجار» زانو به
زمین زد و آن نقطه قلب تپندهی اسلام گشت. از آنجا که هنگام زانو زدن شتر،
ابو ایوب انصاری زاد و توشهی حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به
خانه خود برده بود، حضرتش در منزل وی سکنی گزیدند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شهری قدم نهاده بودند که مردمانش خود اسلام را پذیرفته بودند و حضرت را به شهرشان دعوت کرده بودند و این بهترین فرصت برای نهادینه کردن اسلام و رشد آئین حق بود؛ لذا میطلبید اقداماتی اساسی در آغاز ورود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انجام گیرد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امر فرمودند در زمینی که شتر ایشان در آن زانو زده بود، مسجدی ساخته شود.
در مورد مالک زمین گفته شده است: آن زمین که محل نگهداری شتران بود، در ملکیت "
سهل" و "
سهیل" فرزندان "
عمرو" بود که در آن زمان به علت
فوت پدر تحت سرپرستی "
معاذ بن عفراء"
و یا "
اسعد بن زراره"
قرار داشتند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تقاضای خرید آن زمین را برای ساختن
مسجد مطرح نمودند. آمده است، در جواب این تقاضا سهل و سهیل خواستار هبهی زمین به رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شدند،
یا "معاذ بن عفراء" گفت، من سهل و سهیل را راضی خواهم کرد،
ولیکن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبول نکرده و زمین را از آنها خریداری نمودند.
این در حالی است که بنا بر نقل قابل قبول در نزد "
طبری" «
بنینجار» مالکان زمین بودند و در آن زمین چند
نخل و قبوری از
دوران جاهلیت وجود داشت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آنها خواست قیمت زمین را از حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دریافت کنند؛ اما آنها در جواب گفتند: قیمتی جز
ثواب در نزد
خدا نمیخواهیم.
عموم مسلمانان در ساخت این مسجد فعالیت داشتند و خود حضرت، همپای سایر مسلمانان در ساخت مسجد مشغول تلاش بودند.
پایههای اصلی را تا سه
ذراع با سنگ بنا نهادند و بقیه را با خشت چیدند. آنگاه چند ستون از چوب خرما برافراشتند و روی آن را با شاخ و برگ درخت خرما پوشانیدند و چون از ایشان در مورد سقف مسجد سوال شد، فرمودند: سایهبانی همانند، سایهبان
موسی کافی است.
از این پس این مسجد مرکز فعالیتها و تصمیمگیریهای مسلمانان و مقر فرماندهی اسلام گردید.
عمار در کار ساختمان مسجد خیلی زحمت میکشید و خشت و سنگ برای بالا بردن دیوارهای مسجد حمل میکرد. روزی آن قدر خشت بر او بار کردند که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: اینان امروز مرا میکشند، بیش از آنچه خود میبرند بر من بار میکنند.
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستی بر موهای گردآلود وی کشیده فرمودند: اینان کشندهی تو نیستند، «کشندهی تو گروه متجاوز و
ستمکار است.»
بلال حبشی، اولین مؤذن، خادم و صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میباشد.
پس از اتمام بنای مسجد در اطراف آن منازلی برای رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
اصحاب ساخته شد.
از این منازل دربهایی به مسجد باز بود که با فرمان الهی و نزول
جبرئیل تمامی دربها غیر از درب منزل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) به مسجد بسته شد.
اقوام اصلی ساکن در مدینه از طایفههای
اوس،
خزرج و
یهود بودند.
اوسیان و خزرجیان سالیان متمادی با هم درگیر بودند، به گونهای که نام جنگهای روی داده میان آنها در تاریخ مشهور است.
با حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رهبری شهر به ایشان سپرده شد.
یکی از مهمترین اقدامات حضرت بستن
پیمان میان
مهاجرین و
انصار و این دو گروه با
یهودیان مدینه بود. با نگاهی به مفاد این عهدنامه میتوان نبوغ فکری رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بعد رهبری
جامعه را شاهد بود که چگونه ایشان قبایلی را که با هم درگیر بودند و هر کدام
آداب و رسوم اجتماعی و قبیلهای خاص خود را داشت در کنار هم گرد میآورند و آنها را با یکدیگر متحد میسازند تا هم مانعی برای جلوگیری از دخالتهای دشمنان پدید آورند و هم
امت واحدهای را برای پیشبرد مقاصد آسمانی خویش با خود همراه و همگام نمایند.
این پیمان را میتوان یکی از مهمترین و اساسیترین ارکان پیشرفت اسلام با توجه به اوضاع آن روز شهر مدینه و منطقهی
حجاز دانست.
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قراردادی برای مهاجر و انصار تدوین فرمود که در آن، پیمانی هم با یهود بسته و آنان را در دین خود آزاد گذارد و اموالشان را محترم دانسته، شرائطی برای آنان مقرر فرمود که برخی از موارد آن عبارت است از:
الف) مؤمنان
پرهیزکار باید بر ضد آن کس که
طغیان کند یا بر علیه ایشان
دسیسه کند یا در صدد
ظلم و تعدی برآید، یا میان مؤمنان
فتنه و فسادی کند قوای خود را بطور دسته جمعی بکار برند، اگر چه آن شخص از فرزندان خود ایشان باشد.
ب) مؤمنان همه با هم دوست هستند و کاری به دیگران ندارند از یهود نیز هر کس از ما پیروی بکند از یاری و همراهی و برابری ما برخوردار خواهد شد، نه به او ظلم شود و نه مسلمانان بر ضد او کسی را یاری کنند.
ج) هیچ مؤمنی نباید
مؤمن دیگری را بجای شخص کافری بکشد یا کافری را بر ضد مؤمنی یاری کند.
د) هر گاه در امری اختلاف پیدا کردید باید بدانید که مرجع شما در حل آن اختلاف خدا و
رسول او میباشد.
ه) یهود
بنیعوف با مؤمنان مانند یک ملت و امت هستند، (با این تفاوت) که یهود پیرو
دین خود و مسلمانان هم تابع دین خود باشند، و در این
حکم تفاوتی میان خودشان و بندگانشان نیست. یهود
بنیالنجار و
بنیحارث و
بنیساعدة و
بنیجشم و
بنیاوس و
بنیثعلبه همه مانند یهود بنیعوف در حکم یک امت هستند مگر آن کس که ظلم کند و یا مرتکب
جرم و گناهی شود که در این صورت خود و خاندانش را به هلاکت انداخته است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با انعقاد پیمان بین مهاجرین و انصار و بین قبایل مختلف
عرب ساکن در مدینه با هم و با مهاجران در واقع زمینهی همدلی و اتحاد این افراد را پدید آوردند.
همچنین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با انعقاد پیمانی بین مهاجرین و انصار با یهودیان (یهودیان هم از اقوام ساکن در مدینه بودند و لازم بود حضرت آنها را هم مد نظر داشته باشد تا انسجامی بین مسلمانان و یهودیان پدید آورد.) زمینه و اتحاد این افراد را پدید آوردند.
مهاجران از اقوام و نزدیکان خود جدا شده، به مدینه آمده بودند و از لحاظ اقتصادی هم وضع رضایتبخشی نداشتند، در مقابل، انصار آنان را پذیرا شدند و هر کدام که امکان داشت مهاجری را در منزلش اسکان میداد و آنها را در امور اقتصادی حمایت میکرد. با دستور حضرت حدود صد نفر با هم پیمان بستنند تا هر کدام دیگری را در راه حق یاری دهند و پس از مرگ از یکدیگر
ارث ببرند.
اجرای این پیمان که به پیمان «
مؤاخات» معروف است، اتحاد مسلمانان را محکمتر ساخته و باعث تقویت روحیهی مهاجران بود. پیوند میان رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)،
حمزه عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با
زید بن حارثه (غلام آزاد شدهی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
ابوبکر با
خارجة بن زهیر و
عمر با
عتبان بن مالک نمونههایی از این برادری است.
گفته شده است با نزول آیهی «وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِن بَعْدُ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَاُوْلَئکَ مِنکمُْ وَ اُوْلُواْ الْاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلیَ بِبَعْضٍ فیِ کِتَابِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ بِکلُِّ شیَْءٍ عَلِیمُ
و کسانی که بعداً
ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما
جهاد نمودند، از شما هستند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، در احکامی که خدا مقرّر داشته، (از دیگران) سزاوارترند خداوند به همه چیز داناست.» حکم ارث بردن بر اساس مؤاخات
نسخ شد.
با فعالیتهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شهر مدینه دیری نپائید که اکثر ساکنان آن اسلام اختیار کردند و خانهای نبود که تمام یا برخی از آنان مسلمان نشده باشند، تنها چند خانوادهی انگشت شمار بر آیین جاهلی خود باقی مانده بودند و این نشان از تلاش رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جهت انتشار اسلام در مدینه دارد.
ورود رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فعالیتهای ایشان شهر مدینه را به مامن امنی برای مردمان آن به ویژه قبائل اوس و خزرج که با هم درگیری چند ساله داشتند تبدیل کرد. دیری نپائید که برخی از بزرگان یهود که بر جایگاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
رشک میبردند فعالیتهای خود را علیه ایشان و مسلمانان آغاز کردند. در این میان برخی از مردم مدینه هم که مسلمان نشده یا در ظاهر شهادتین میگفتند با این گروه همراه شدند.
اینان، به خصوص سران یهود، با هدف سستکردن
عقاید مسلمانان شروع به طرح سؤالهای علمی و دینی کردند.
نام برخی از این افراد در منابع تاریخی دیده میشود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با این گروه در ابتدا مدارا میکرد با این حال این گروه به مخالفتها و توطئههای پنهانی خود ادامه دادند، آنان به مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفت و آمد داشتند و مسلمانان را به
سخره میگرفتند، سرانجام کار را به جایی رساندند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور اخراجشان را از مسجد نبوی صادر کردند.